دیدار

ساخت وبلاگ
داشتن یا نداشتن... مساله این است!طبق مطالبی که خوندم تو کتاب های روانشناسی، بهش میگن تله های شخصیتیبرای من این روزها پررنگ تر شده داشتن یا نداشتنش...داشتن یا نداشتن کسی که با تمام خوبی ها و بدی هام دوسم داشته باشهیک عاشق واقعی که یک عشق افسانه ای رو بهم هدیه بده...هر روز و هر لحظه...نمیدونم چه موقع سیراب میشم ازش، چه موقع این ظرف خالی دوست داشتنی بودن برای من پر میشهظرفی که طی 29 سالی که تا الان زندگی کردم، همش خالی و خالی تر شده...دلم به حالش میسوزهبه حال قلبم و خودم نه ها...دلم به حال این آدم خوبی که تو زندگیم هست میسوزهچقد باید تحمل و تلاش کنه... ای کاش از پسش بربیاد... ای کاش ترکم نکنه!اگه نتونه و بره... این بار دیگه تنهاترین میشم!دیگه هیچ دلیلی برای زنده بودن نخواهم داشت! + نوشته شده در ۱۴۰۱/۰۶/۱۹ ساعت 12:55 توسط افسانه  |  دیدار...ادامه مطلب
ما را در سایت دیدار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eshgheafsanei بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 13:26

تنهایی... انتظار... بودنی که حال منو خوب نمیکنه... و باز تنهاییتو این لوپ گیر افتادمو هر چی بیشتر تلاش میکنم، اوضاع بدتر میشه!دیگه داره یادم میره کی بودمو چی دوست داشتم!دیگه داره برام غریبه میشه اون دختر افسانه ای که انرژی مثبت و حس سرزندگی ش به همه می رسید...الان میفهمم چرا زمان قدیم به خانم های متاهل میگفتن "ضعیفه"چقدر سخته در این دوره زمونه، با ریشه های فرهنگی ایران باستان زندگی کردن!کاش میشد عمق منظورم ازین حرف رو همه متوجه بشنزندگی قطعاً شیرین تر میشد... حداقل برای من و امثال من!من میخوام قبل از خانمِ کدبانوی همه چی تموم ِ زیبای خونه؛ خودم باشم. خوده واقعیم، بدون بازی کردن هیچ نقشی تو زندگی دیگران! + نوشته شده در ۱۴۰۱/۰۶/۲۲ ساعت 21:10 توسط افسانه  |  دیدار...ادامه مطلب
ما را در سایت دیدار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eshgheafsanei بازدید : 68 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 13:26

دیروز دیدمش... قبلا هم یبار دیگه دیده بودمش... تو همون کوچه شرکت

دفعه قبل یکم تو چشاش نگاه کردم و سریع رومو برگردوندم

اما دیروز... نمیدونم چند ثانیه گذشت از وقتی دیدمش و از کنارهم رد شدیم!

تمام اون چند ثانیه خیره شدم تو چشاش، نمیتونستم نگاهش نکنم!

بعدش که رد شد... یهو قلبم شروع کرد به تپیدن

خیلی خیلی خیلی حس شیرینی بود

اولین بار بود که واقعا دلم لرزید برای یک نفر

بلخره منم تجربه ش کردم... 

خدایا ینی میشه بازم اتفاقی ببینمش...

دیدار...
ما را در سایت دیدار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eshgheafsanei بازدید : 117 تاريخ : چهارشنبه 14 اسفند 1398 ساعت: 17:30

بلخره بعد از حدودا ۱۰ روز دیدمش...

از دور که میومد با پلیور قرمزش تمام توجهمو جلب کرد

این بار هم خیره شدم تو چشای مشکیش، اونم همینطور... و باز از کنارهم رد شدیم

کاش میدونستم تو دلش چی میگذره... ینی ممکنه یه اپسیلون از حس قشنگ منو اونم داشته باشه؟؟!!

خدایا ینی میشه این دفعه که بازهم بطور تصادفی همدیگرو میبینیم، بیاد جلو و برای آشنایی پیش قدم شه...

واقعا دلم لرزیده... دوست دارم آشنا شم باهاش...

دیدار...
ما را در سایت دیدار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eshgheafsanei بازدید : 127 تاريخ : چهارشنبه 14 اسفند 1398 ساعت: 17:30

به گمانم که تو بی شک، ساحر هستی

یا که در دلبری از من، ماهر هستی

عشق من، از کجا آورده ای هزاران همزاد

کاین چنین درنظرم همه جا، ظاهر هستی

دیدار...
ما را در سایت دیدار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eshgheafsanei بازدید : 126 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 14:42

وقتی کلمات قاصر اند در وصف خوبی های تو

من دگر چه بگویم...

دیدار...
ما را در سایت دیدار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eshgheafsanei بازدید : 134 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 14:42

دچار بحران بزرگی شده ام

بحران ۲۴سالگی

احساس بلاتکلیفی گاهی تا سر حد جنون می برد مرا

خسته ام...

مغزم کوفته شده ازبس خودش را به درو دیوار زده است!

حتی قلمم دیگر به سختی راه می رود

برای نگارش دلنوشته هایم...

دیدار...
ما را در سایت دیدار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eshgheafsanei بازدید : 125 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 14:42

خدانگهدار عشق

خدانگهدار روزهای پر اضطراب عاشقی

چه خوش موقع به پایان رسیدی

این روزها به هیچ چیز بیشتر از آرامش نیاز ندارم...

دیدار...
ما را در سایت دیدار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eshgheafsanei بازدید : 136 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 14:42

میگویند عشاق شاعر میشوند...

اما پسر همسایه بالایی از وقتی شعر گفت، عاشق شد

چه کسی میداند که اول عشق بوده یا شعر...

این معما از ماجرای مرغ و تخم مرغ هم پیچیده تر است!

به مجهولات دنیا کاری ندارم ای معلومِ من

برای این دلِ تنها، اول تو بودی... بعد عشق... بعد تمامِ هستی در دستان من

دیدار...
ما را در سایت دیدار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eshgheafsanei بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 14:42

در این بازار سنگین روابط،

که لیلی و مجنون از یاد رفته اند...

پسر همیشه خندانی که با چشم های روشنش،

نور امید بر زندگی من تابانده...

و با حرف های صادقانه ی شیرینش،

لباس گرم عاشقی به تن روزهای من پوشانده...

حکمِ نوش دارو قبل از مرگِ احساسِ مرا دارد!

خوش آمدی ای جان جانانم

تو عجیب بوی ماندن میدهی

دیدار...
ما را در سایت دیدار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eshgheafsanei بازدید : 132 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 14:42